معنی پارچه و قماش

حل جدول

واژه پیشنهادی

عربی به فارسی

قماش

پارچه , قماش , پارچه فروشی , ماهوت فروشی , پارچه بافی , تزءینات پرده ای

تعبیر خواب

قماش

ابزار و پارچه و قماش زینت دنیاست. قماش پارچه نخی است ولی اگر در خواب پارچه ای از پشم ببینید خوب است. قماش نخی غم و اندوه و ابتلاست به خصوص وقتی که پولی در بهای آن پرداخت کرده باشید - امام جعفر صادق علیه السلام

فارسی به عربی

قماش

قماش، نسیج

فرهنگ فارسی هوشیار

قماش

رخت و متاع خانه، پارچه نخی را گویند

فرهنگ فارسی آزاد

قماش

قُماش، پارچه، هر نوع متاع و کالا، اثاث خانه (جمع: اَقِمشَه)،

لغت نامه دهخدا

قماش

قماش. [ق ُ] (ع اِ) ج ِ قَمش. (اقرب الموارد). رجوع به قمش شود. متاع از هر جنس و از هر جای. (منتهی الارب) (آنندراج). کالای خانه. (مهذب الاسماء). کالا. (تفلیسی). خرده ٔ خانه. (مهذب الاسماء).
- قماش البیت، متاع بیت. (اقرب الموارد). || رخت خانه. (منتهی الارب) (آنندراج). || ردی و هیچکاره از هر چیزی. (منتهی الارب). || مردم فرومایه ٔ ناکس. (منتهی الارب) (آنندراج). ما علی وجه الارض من فتات الاشیاء حتی یقال لرذاله الناس قماش. (اقرب الموارد). ج، اَقمِشَه. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || جوهر و صفت. (غیاث اللغات از منتخب و کشف و صراح و مؤید و لطایف).

قماش. [ق َم ْ ما] (ع ص) کسی که امتعه را می خرد. (از اقرب الموارد).


قاش و قماش

قاش و قماش. [ش ُ ق ُ] (اِ مرکب، از اتباع) سفله. داس و دلوس. (فرهنگ اسدی). خاش و خماش.


نارین قماش

نارین قماش. [ق ُ] (اِ مرکب) پارچه ٔ ظریف خوب. (ناظم الاطباء).


بی قماش

بی قماش. [ق ُ] (ص مرکب) (از: بی + قماش) که قماش نداشته باشد. بی رخت و بی اسباب و امتعه و اثاث بطور مطلق: در آن خرگاههای تهی و بی قماش و لاغریها افتادند و بسیار مردم از هر دستی بکشتند و این آن خبر پیشین بود که ترکمانان را بزدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 493). رجوع به قماش شود.

فرهنگ معین

قماش

خرده ریز از هر چیزی، رخت، کالا، اسباب خانه، در فارسی، پارچه، پارچه نخی. [خوانش: (قُ) [ع.] (اِ.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

قماش

پارچه، کالا، منسوج، سنخ، نوع، اثاث، اسباب

معادل ابجد

پارچه و قماش

658

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری